جدول جو
جدول جو

معنی پتو کش - جستجوی لغت در جدول جو

پتو کش
ادرار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستم کش
تصویر ستم کش
کسی که تحمل ظلم و ستم کند
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
موضعی در انزان کوه از توابع هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 123)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ / مِ)
کناس. (فرهنگ فارسی معین ذیل کودکش). آنکه کار او کشیدن کوت باشد. آنکه به مزارع و باغها کوت یا کود حمل کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوت و کود و کوت کشیدن شود.
- امثال:
کش کش است چه زرکش چه کوت کش. نظیر: قباسفید قباسفید است. دوغ و دوشاب یکی است. (امثال وحکم ج 3 ص 1219)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ / تِ)
دهی است از دهستان چهاردانگه بخش هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ مازندران رابینو ص 124 و ترجمه ص 166)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رود خانه نکا واقع است. جایی کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه نکا تأمین میشود. محصول عمده اش برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ / دِ)
مظلوم. (آنندراج) :
بعهد او چو ستمکاره مر ستم کش را
ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 249).
نی چون من هست در همه عالم ستم کشی
نی چون تو هست در همه گیتی ستمگری.
خاقانی.
مزن آتش درین جان ستمکش
رها کن خانه ای از بهر آتش.
نظامی.
عطار از غم تو زحمت کشید عمری
گر بر من ستمکش زحمت کنی توانی.
عطار.
ستمکش گر آهی برآرد ز دل
زند سوز او شعله در آب و گل.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
اصطلاحی است مقنّیان را
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ / کِ)
افزاری که بدان آتش در تنور آشورند
لغت نامه دهخدا
تصویری از اطو کش
تصویر اطو کش
آنکه جامه ها را اتو میکشد و صاف میکند آنکه شغلش اتو کشیدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچ کش
تصویر پیچ کش
وسیله ای که با آن میخ و پیچها را بر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبو کش
تصویر سبو کش
آنکه شراب از سبو نوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو کش
تصویر دیو کش
کشنده دیو، مغلوب کننده دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
عمل اتو کشیدن عمل اتو کش، شغل و پیشه اتو کش، جای اتو کشیدن دکانی که در آن اتو میکشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتو کش
تصویر اتو کش
آنکه جامه ها را اتو میکشد و صاف میکند آنکه شغلش اتو کشیدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش کش
تصویر پیش کش
اهداء
فرهنگ واژه فارسی سره
آب جوش و داغ
فرهنگ گویش مازندرانی
تاوان ده، تاوان دهنده
فرهنگ گویش مازندرانی
ستم دیده، مظلوم
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی درلفور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی لیف زمخت و بلند که به هنگام استحمام با روش خاصی بر پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
کفگیر به دست، کسی که پلو در دیس یا مجمعه ریزد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
آخور، محل کاه و علف و علف دام در طویله
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی آش که چوپانان برای سگ تهیه کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
ادرار جهت پیشاب به هنگام خروج از بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گذشته ی نزدیک، پریروزها
فرهنگ گویش مازندرانی
فردی که چیزی را تصفیه و یا تمیز کند
فرهنگ گویش مازندرانی
خاک اندازه فلزی که در جابجایی آتش به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
یکبار یک دفعه، یک زمان
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا رفتن و زیاد شدن سرعت به هنگام تاب بازی، شلنگ تخته
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی آش بومی
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمتی از زمین های کشاورزی کته پشت آمل را گویند
فرهنگ گویش مازندرانی